«والذین جاؤا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذین سبقونا بالایمان ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤف رحیم .» (1)
«(هم چنین) کسانی که بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و میگویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینهای نسبتبه مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!» .
× × ×
قرآن کریم در سوره نساء میفرماید: «والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض» (2) شما ابعاض یک واقعیت هستید، اگر ابعاض یک واقعیتشدید، هرچه که برای خود میطلبید برای دیگری هم بطلبید .
مطلب دیگر این است که: تعبیر «اخوان» به منزله تعلیق حکم بر وصف است . چرا مؤمنین لاحق برای مؤمنین سابق طلب مغفرت میکنند؟ به دو دلیل: دلیل اول این که آنها سبق در ایمان آوردند و مایه تشویق متاخران شدند . دلیل دوم این است که آنان ابعاض یک واقعیتاند، برادر یکدیگرند، بیگانه نیستند، مثل این که انسان با یک دست مشکل دست دیگر را حل کند . پس این دو تعبیر به منزله دو نکته استبرای طلب مغفرت کردن .
این قسمت از آیه که: «ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» دو نکته دارد: یکی آن که یک وقت کسی دشمن مؤمن است چون او مؤمن است و این با ایمان سازگار نیست; یعنی اگر کسی دشمن مؤمن بود از این نظر که او مؤمن است کینه نسبتبه مؤمن به خاطر ایمانش ، کفر است . لذا در سوره مبارکه نساء که وارد شده «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها»(3) گفتهاند سرش این است که گرچه کشتن یک انسان معصیت کبیره است و مایه خلود نیست ولی اگر کسی مؤمنی را بکشد مخلد در نار است و چون تعلیق حکم بر وصف، مشعر بر علیت است; یعنی مؤمنی را لایمانه بکشد اگر کسی مؤمنی را لایمانه بکشد کافر است و مخلد در نار . پس کینه مؤمن، لایمانه، کفر است و اگر لایمانه نباشد بلکه به انگیزههای دیگر باشد مثل اختلافات شخصی، همسایگی و خانوادگی و امثال آن، فسق است .
پس کینه مؤمن یا کفر استیا فسق است . لذا اینها عرض میکنند: «ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» .
در آیه شریفه «والذین جاؤا من بعدهم» کلمه «بعد» ممکن است فقط بعد زمانی باشد نه بعد رتبی، لذا از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - رسیده است که: «نحن الآخرون السابقون» ما دیر آمدیم و زودتر از همه هم هستیم، جلوتر از همه هستیم یعنی زمانا دیر آمدیم و رتبتا از همه جلو هستیم .
خداوند از مؤمنین طوری یاد میکند که آنها را خردمند و فرزانه و اولوا الالباب بشناسیم، چون میکوشند تا داعیه اختلاف در بین آنها پیدا نشود، زیرا داعیه اختلاف از همان اراده سوء است، اگر غل و کینهای در بین افراد یک جامعه نباشد یقینا با هم متحد خواهند بود . از این که عرض کردهاند: «ربنا لاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» یعنی نه تنها ما با جامعه خودمان متحد باشیم، با گذشتگان هم متحد شدیم، کاری نکنیم که آیندگان هم از ما برنجند و آن توفیق را بده که یک سیرهای داشته باشیم که آینده هم از ما خوشش بیاید، ما هم از گذشتگانمان خوشحال باشیم . ما با سایر مؤمنین نگرانی نداشته باشیم .
از نظر قرآن کریم این طرز تفکر نشانه فرزانگی است، چون در همین سوره مبارکه حشر آیه چهاردهم که در پیش داریم میفرماید: «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون» (4) شما اینها را خیال میکنید با هم هستند و متحدند و کنار هم هستند در حالی که دلهایشان از هم جداست و سر این که بدنهای آنان نزدیک هم است و دلهایشان جدای از هم است این است که اینها عاقل نیستند .
پس معلوم میشود ممکن نیست دو تا مؤمن با هم اختلاف داشته باشند و هر دو عاقل باشند . از این که خدا میفرماید مؤمنین عرض میکنند: «لاتجعل فی قلوبنا غلا» یعنی اینها اولوا الالبابند یعنی اهل عقل هستند، یعنی سیره اینها این است، نه این که فقط در دعا بگویند . این که کفار به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - عرض کردند: حرفت را عوض کن نه این که یعنی این کلمه را عوض کن بلکه میگفتند منطقت را عوض کن . ما هم در تعبیرات ادبی و عرفی به یکدیگر میگوییم حرفت چیست؟ یعنی منطقت چیست؟ این جا هم که میفرماید: مؤمنان میگویند ولاتجعل . . . یعنی منطق آنها این است نه این که فقط دعا بکنند و کارشان نحوه دیگری باشد . قولا و فعلا سنت اینها چه در قول و چه فعل این است که یک مؤمن کاری نمیکند که مؤمن دیگر را برنجاند و مایه اختلاف فراهم کند . اگر کاری کرد معلوم میشود عاقل نیست، چون برهانی که در آیه چهاردهم همین سوره حشر است این است که فرمود: «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون» پس اگر کسی داعیه اتحاد داشت عاقل است، چرا؟ برای این که فرمود اگر کسی داعیه اختلاف داشت عاقل نیست . که مؤمنین باید به این نکته حساس التفات بیشتری داشته باشند .
به دنبال این آیه، جریان منافقین جامعه را هم بازگو میکند و میفرماید:
«الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا» (5) که معمولا در طرح مسائل اجتماعی است، برای این که کسی خیال نکند جامعه صدر اسلام همان سه گروه بودند که پیرامون آنها بحثشد، همان گونه که در آیات سوره توبه همه این اقوام به پنج گروه مشخص شدهاند، در آیات سوره حشر هم همه این اقوام مشخص هستند، یعنی مهاجرین، انصار، تابعین و منافقینی که در جمع اینها حضور داشتند . در سوره توبه بعد از این که جریان مهاجر و انصار و تابع را ذکر کرد فرمود: «و من اهل المدینة مردوا علی النفاق» (6) متمردین و منافقینی که در درون مردم مدینه به سر میبردند آنها را هم یادآور شد . الآن هم خطر اجتماعی این گروه
ناشناخته را ذکر میکند و میفرماید: «الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب» .
این کلمه «نافقوا» بحثش در اول سوره بقره گذشت و گفتیم: به آن نقبها و کانالهای زیرزمینی که موشها احداث میکنند که از یک سوراخی وارد و از سوراخ دیگر خارج شوند «نافقات» میگویند .
منافق، کانال کش است از یک طرف مثل موش وارد میشود و از یک سوراخ دیگری هم خارج میشود . این شخص هرگز سوراخ زیرزمینی نمیکند که خود را دفن کند، این سوراخش کانالی است طوری است که از راه دیگر خارج میشود لذا از طرف دیگر چون خارج میشود میگویند «فسق» یعنی «خرج» ، اینها را میگویند منافق، آنها وارد میشوند که خارج بشوند نه این که وارد شوند تا بمانند . فرمود: این منافقین به برادرانشان این چنین میگویند: «الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب» . این جا «یقولون» یعنی سیره آنها این است نه این که فقط حرف بزنند بلکه منطق حرفی، عملی و تقریری آنها همین است . آری، منافقان هم برادر یکدیگرند، چون «الکفر ملة واحدة» همان طوری که «انما المؤمنون اخوة» ، «انما الکافرون هم اخوة» . لذا گاهی میفرماید: «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» (7) گاهی میفرماید اینها به شیاطینشان برمیگردند «یقولون لاخوانهم الذین کفروا» ، منافقین یک اخوان داخلی دارند که بعضی از آنها برادر بعض دیگرند، یک اخوان خارجی دارند که منافق با کافر برادرند . سرش این است که منافق مادامی که حادثهای پیش نیامده کفر درونیاش ظاهر نمیشود اما وقتی حادثهای پیش آمد همین منافق «هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان» (8) چون حالا باید یک طرف را انتخاب بکند یا درون یا بیرون، چون درون اصل است گرایش به درون پیدا میکند . در حال عادی و عدم خطر درونش کافر، بیرونش ایمان، کسی او را نمیشناسد . در روز خطر باید یک راه را انتخاب کند لذا میفرماید: «هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان» کفر اینها آن روز ظهور میکند . همین منافقین به برادرانشان که کافرند و اهل کتاب هستند یعنی یهود بنینضیر، یهود بنیقینقاع، یهود بنیقریظه و با آنها
که پیمان داشتند مثلا با یهود بنینضیر این چنین میگفتند: «لئن اخرجتم لنخرجن معکم» (9) این «لام» توطئه قسم استیعنی والله، قسم یاد کردند که اگر دولت اسلام بخواهد شما را تبعید کند، ما هم با شما از جزیرة العرب بیرون میآییم، که بیرون آمدن دسته جمعی یک اعتراض شدید به اسلام باشد و معلوم شود که اینها کسانی نیستند که بتوان با آنها زندگی کرد . دولت اسلام میخواهد شما را تبعید کند ولی وقتی با شما باشیم این تبعید رنگ هجرت میگیرد: «و لانطیع فیکم احدا ابدا» ما درباره شما حرف هیچ کسی را گوش نمیدهیم . هرچه هم به ما پیشنهاد بدهند که بمانیم، نمیمانیم . «و ان قوتلتم» ، اگر شما طرف قتال قرار گرفتید و مسلمین به مقاتله شما برخاستند، «لننصرنکم» ما هم به سود شما علیه دولت اسلام میجنگیم . پس اگر خواستند شما را تبعید کنند ما با حیله این تبعید را به صورت هجرت درمیآوریم، اگر خواستند با شما بجنگند ما شما را تایید میکنیم و شما را پیروز میگردانیم . این خلاصه حرف منافقین بود .
خدای سبحان میفرماید: «والله یشهد انهم لکاذبون» خدا شهادت میدهد که اینها دروغ میگویند; یعنی در این قصه دروغ میگویند . ممکن است منافق در قصه و جریان دیگری کافر را یاری کرده باشد، اما در این جریان یهودیان بنینضیر و مانند آن خدا فرمود اینها دروغ میگویند . این یکی از معجزات قرآن کریم است که از غیب خبر داده است و قاطعانه فرمود اینها دروغگویند یعنی در همه این دعواها کاذبند .
آن گاه این اجمال را تفصیلا بیان کرد که آیه بعدی به منزله شرح این آیه است و بیان میکند که منافقین چرا کاذباند؟ تفصیلش این است: خداوند در این سه جمله سه بار سوگند یاد میکند:
1) «لئن اخرجوا لایخرجون معهم» اگر مثلا ما یهود بنینضیر را از این جا اخراج و تبعید نماییم منافقین هرگز حاضر نیستند از جزیرةالعرب یا از مدینه بیرون بروند و بخواهند کار سیاسی انجام دهند و این تبعید را به صورت هجرت دربیاورند .
2) «و لئن قوتلوا» اگر کار به تبعید تمام نشد و دولت اسلام با آنها به جنگ پرداخت و مورد حمله قرار گرفتند «لاینصرونهم» منافقین به این یهودیانی که مورد حمله واقع شدهاند کمک نمیکنند .
3) «و لئن نصروهم» اگر هم اینها را یاری کنند، خواه در مسئله تبعید که بخواهند بازی سیاسی دربیاورند و خواه در مسئله جنگ که بخواهند کار نظامی انجام بدهند «لیولن الادبار» از میدان جنگ رو بر میگردانند . بر فرض که در تمام مراحل یاد شده بخواهند یهودیان را یاری کنند، مطمئن باشند که «ثم لاینصرون» این لاینصرون هم به کفار برمیگردد هم به منافق . بر فرض هم منافقین بخواهند کمک سیاسی یا نظامی کنند هرگز موفق به نصرت نخواهند شد و منصور نخواهند بود نه کفار و نه منافق . وقتی قهر الهی فرا برسد همه اینها را ریشهکن میکند .
در این جا خدای سبحان چند مطلب را یکی پس از دیگری ذکر کرد: اولا اخبار غیب کرد که خودش یک معجزه است، بعدا با سوگند آن اخبار غیب اجمالی را مفصلا بیان کرد که منافقین با آنها همراهی نخواهند کرد . در قرآن کریم این چنین آمده است که خداوند نه تنها به موجودات عالم استبلکه به معدومها هم عالم است . از ذات مقدس امام هشتم - سلام الله علیه - سؤال کردند: آیا خداوند به معدومات عالم است؟ فرمود: نه تنها به معدومات، عالم استبلکه به ممتنعات هم عالم است و نه تنها به ممتنعات عالم استبلکه به ممتنعات - بر فرض وجود آنها - هم عالم است که چه خواهد شد; یعنی فلان شیء ممتنع که وجود ندارد اگر وجود میداشت چه میشد خدا به این هم عالم است .
این بیان امام هشتم - سلام الله علیه - با آیه قرآن کریم استدلال شده یعنی خود حضرت استدلال کرده به سوره مبارکه انعام که «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه» (10) فرمود اینها که الآن در جهنم در زحمت قرار گرفتهاند و میگویند خدایا ما را برگردان، این چنین نیست که اگر ما اینها را برگردانیم سودی به حالشان داشته باشد . حضرت به این آیه استدلال کرده که برگشت اینها از جهنم به دنیا محال است چون در آن حال بساط دنیا برچیده شده و دنیایی نیست تا برگردند وقتی قیامتبرپا میشود که کل آسمانها و زمین وضعش برچیده بشود، وقتی این نظام برچیده شد: «یوم تبدل الارض غیر الارض والسموات و برزوا لله الواحد القهار» (11) کل آسمان و زمین برچیده میشود، اگر خورشید است که «اذا الشمس کورت» (12) شد، اگر نجوم است که «و اذا النجوم انکدرت» اگر زمین است که تبدیل شد، اگر سماوات است که تغییر پیدا کرد . کل بساط دنیا عوض شد . دنیایی نیست تا اهل جهنم بخواهند برگردند، برگشت اهل جهنم از جهنم به دنیا محال است ولی بر فرض محال اگر این محال واقع بشود و جهنمیهایی که کفر برای آنها ملکه شد از جهنم به دنیا برگردند باز هم همان کار سابق را ادامه میدهند . و لذاست که امام هشتم - سلام الله علیه - به این جمله استدلال کرده و فرمود: «لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه» .
نمونه این آیه، آیه 23 سوره انفال است که فرمود: «ولو علم الله فیهم خیرا لاسمعهم ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون» خدای سبحان توفیق خاص را از بعضیها گرفته است، آن توفیق عمومی به نام «هدایت عام» را نصیب همه کرده استبه عنوان «هدی للناس» اما بعضیها را از توفیق خاص محروم کرده برای این که اگر خدا توفیق خاص بدهد و ایمان در دل اینها راه پیدا بکند با فشار و اصرار این ایمان را از دل خود بیرون میآورند: نظیر: «واتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها» ، (13) نظیر «بصرت بما لمیبصروا به» (14) این دو عالم اسرائیلی که انسان کوچک معمولی که نبودند، نه آن بلعم آدم کوچکی بود و نه سامری . سامری را گفتهاند از آن بزرگان اهل معرفتبود، گفت چیزی را که من دیدم دیگران ندیدند، یک انسان عادی این چنین نیست، بالاخره از او کاری ساخته بود که از دیگران ساخته نبود . پس خدا این توفیق و لطف را داد، آنها با تمام فشار این توفیق را از دل بیرون کردند . این که سامری گفت: «بصرت بما لمیبصروا» یعنی چیز مخفی بود من فقط دیدم و دیگران ندیدند، یعنی با همین چشم ظاهری، این که هنر و مقامی نیست و از آن خاکی که انسان با همین چشم ببیند کاری ساخته نیست که گوساله را به حرف دربیاورد، این یک آدم غیر عادی بود، چیزی میدانست که دیگران نمیدانستند و چیزی میدید که دیگران نمیدیدند و چیزی میفهمید که دیگران نمیفهمیدند منتهی چون ظرفیت نداشت در راه باطل صرف کرد این: «انی بصرت بما لمیبصروا» از یک جایی حکایت میکند .
در این آیه سوره مبارکه انفال هم میفرماید بعضیها اینطور هستند ما توفیق را هم در خانهشان ببریم اینها با فشار او را خارج میکنند: «لو علم الله فیهم خیرا لا سمعهم» یعنی به گوش جان اینها میشنواند نه به گوش ظاهر چون به گوش ظاهر قبلا رسانده و فرموده بود: «هدی للناس» و قرآن به گوش ظاهری به همه رسیده و آنها را به طور عام دعوت کرده است و دیگر نیازی به شرط و جزا ندارد، اما درباره آن گوش جان است که میفرماید اگر ما ایمان را وارد گوش جانشان بکنیم و با گوش دل هم بشنوند با دست دل او را بیرون میکنند، چون: «فی قلوبهم مرض» . «ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون» اول اعتراض میکنند بعد اعراض . این اعتراضها زمنیه آن اعراض استیک وقتیک کسی سؤال میکند به عنوان این که سؤال مفتاح علم است این بسیار خوب است، اما گاهی اعتراض میکند که معاذالله زمینه اعراض باشد . «لتولوا» ، اول اعتراض میکند «و هم معرضون» بعد رو برمیگردانند .
بنابراین همه حالات اهل نفاق با این بیان مشخص شد، پس کاری از منافقین چه در بعد سیاسی و چه در بعد نظامی ساخته نیست اگر هم اهل کتاب را یاری کنند از میدان جنگ برمیگردند: «ثم لاینصرون» . منافقین در داخله اسلامی به همین نحوه عمل میکردند . اینها با ما تعهد بستند که وارد جبهه بشوند چند قدم آمدند دیدند جنگ جدی استبرگشتند .
در سوره مبارکه احزاب وضع منافق را پردهبرداری کرد و فرمود: اینها وقتی سخن از غنائم بود حضور داشتند اما وقتی سخن از غرامت استبرمیگردند . در این سوره دو آیه است این دو آیه مقابل یکدیگر استیکی از این دو آیه خیلی معروف است و میفرماید: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا» (15) مؤمنان به عهدشان وفا کردند . در مقابل اینها، گروه دیگری هستند که در همین سوره مبارکه احزاب مشخص شدهاند میفرماید: «و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهد الله مسئولا» (16) فرمود اینها قبلا به ما تعهد سپردند، با ما بیعت کردند که در جنگ برنگردند، همین که جنگ شد از بین راه برگشتند . در جریان جنگ احد سیصد و اندی که یک سوم رزمندگان آن روز را تشکیل میدادند از بین راه برگشتند . این آیه، آیه نفاق است و در مقابل آن آیه است که آیه ایمان است . این میگوید: «من المؤمنین رجال» مال شهداست در مقابلش آن آیه
است که میگوید: «و لقد کانوا عاهدوا الله» اما برگشتند که مال منافقین است .
بین مدینه تا معرکه احد فاصلهای نبود، منافقین همین چند قدم را هم برگشتند . از هر دو گروه پرده برداشته شد . هم آنهایی که طالب شهادت بودند و رفتند و به تعهد خود عمل کردند و هم کسانی که برگشتند و به عهد خود با خدا عمل نکردند به اینها گفتیم: «قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لاتمتعون الا قلیلا» هر کجا بروید مرگ به سراغ میآید ولی آنها خیانت کردند . پس اینها افرادی بودند که از این طرف به مسلمین تعهد سپردند که ما با شماییم و بین راه برگشتند، هم از آن طرف به کفار تعهد سپردند که ما با شماییم و برمیگشتند و تازه اگر برنگردند و واقعا هم بخواهند اهل کتاب را یاری کنند کاری از اینها ساخته نیست . نتیجه این که «ثم لاینصرون» این اخبار قطعی است و منافقان منصور نخواهند بود .
ادامه دارد
1) حشر (59) آیه .
2) نساء (4) آیه25 .
3) همان آیه 93 .
4) حشر (59) آیه 14 .
5) همان، آیه11 .
6) توبه (9) آیه101 .
7) اسراء (17) آیه27 .
8) آل عمران (3) آیه167 .
9) حشر (59) آیه 11 .
10) انعام (6) آیه 26 .
11) ابراهیم (14) آیه 48 .
12) کورت (81) آیه1 .
13) اعراف (7) آیه175 .
14) طه (20) آیه96 .
15) احزاب (33) آیه23 .
16) همان آیه15 .